English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1108 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adjusts U تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusting U تعدیل کردن تنظیم کردن
calibration U تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
moderating U اداره کردن تعدیل کردن
moderate U اداره کردن تعدیل کردن
moderates U اداره کردن تعدیل کردن
moderated U اداره کردن تعدیل کردن
adapts U تعدیل کردن اقتباس کردن
adapting U تعدیل کردن اقتباس کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
sight adjustment U تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
dampen U تعدیل کردن
modulates U تعدیل کردن
regulating U تعدیل کردن
modify U تعدیل کردن
regulated U تعدیل کردن
dampened U تعدیل کردن
regulates U تعدیل کردن
measure U تعدیل کردن
modulate U تعدیل کردن
adjusting U تعدیل کردن
modifying U تعدیل کردن
dampening U تعدیل کردن
modulating U تعدیل کردن
regulate U تعدیل کردن
realigns U تعدیل کردن
realigned U تعدیل کردن
realign U تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
realigning U تعدیل کردن
adjust تعدیل کردن
collimate U تعدیل کردن
modifies U تعدیل کردن
adjusts U تعدیل کردن
dampens U تعدیل کردن
coordinate U تعدیل کردن هم پایه
tune U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting U تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
trammel U تعدیل کردن بدام افتادن
adjust U مطابق کردن
thermostat U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostats U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
aligning U تنظیم کردن تطبیق کردن
edit U تصحیح کردن تنظیم کردن
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
edited U تصحیح کردن تنظیم کردن
aligned U تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out U میزان کردن [تنظیم کردن ]
aligns U تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
control U نظارت کردن تنظیم کردن
align U تنظیم کردن تطبیق کردن
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
temporalize U مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinicize U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
adjustments U الت تعدیل اسباب تنظیم
phoneticism U عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
standard load U بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
to put in to shape U تنظیم کردن
regulate U تنظیم کردن
calibrate U تنظیم کردن
regularising U تنظیم کردن
regularized U تنظیم کردن
to set out U تنظیم کردن
regularises U تنظیم کردن
adjusts U تنظیم کردن
regularizes U تنظیم کردن
adjust U تنظیم کردن
regularizing U تنظیم کردن
lay down U تنظیم کردن
calibrating U تنظیم کردن
frame U تنظیم کردن
set up U تنظیم کردن
make out U تنظیم کردن
to make out U تنظیم کردن
regiments U تنظیم کردن
calibrated U تنظیم کردن
attends U تنظیم کردن
tune U تنظیم کردن
regularize U تنظیم کردن
tunes U تنظیم کردن
regiment U تنظیم کردن
attend U تنظیم کردن
calibrates U تنظیم کردن
formulate U تنظیم کردن
classifying U تنظیم کردن
regulates U تنظیم کردن
attending U تنظیم کردن
classify U تنظیم کردن
regularised U تنظیم کردن
classifies U تنظیم کردن
redact U تنظیم کردن
adjusting U تنظیم کردن
regulating U تنظیم کردن
to draw out U تنظیم کردن
adjustments U تنظیم کردن
to draw up U تنظیم کردن
formulated U تنظیم کردن
formulates U تنظیم کردن
formulating U تنظیم کردن
adjustment U تنظیم کردن
lineup U تنظیم کردن
regulated U تنظیم کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
tune up U موتور را تنظیم کردن
preset U از پیش تنظیم کردن
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
reconstitute U تنظیم مقیاس کردن
reconstituted U تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes U تنظیم مقیاس کردن
reconstituting U تنظیم مقیاس کردن
pre-set U از پیش تنظیم کردن
adjustments U تنظیم و میزان کردن
pre-sets U از پیش تنظیم کردن
pre-setting U از پیش تنظیم کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
ranging U تنظیم کردن اسلحه
spots U تنظیم تیر کردن
spot U تنظیم تیر کردن
ranging U تنظیم تیر کردن
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
zeros U روی صفر تنظیم کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
to draw up a contract U قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
order U سفارش دادن تنظیم کردن
replenishing U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes U تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusting U میزان کردن تنظیم کنید
adjusts U میزان کردن تنظیم کنید
sight in U تنظیم کردن دید در تفنگ
replenish U تنظیم کردن روغن سلاحها
zero U روی صفر تنظیم کردن
replenished U تنظیم کردن روغن سلاحها
zeroes U روی صفر تنظیم کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mount U تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurising U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
mounts U تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurises U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
timing U تنظیم زمان عمل کردن موتور
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
set U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
sets U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
located U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pressurize U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locates U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1gorse melatonin
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1may fader good
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com